گــردش در پــــ ـآرک مــحــلهـ !
دیروز (31 تیر مـــآه) نــــورآ و خــــآلهـ بآهم رفتن پـــآرک نزدیک خونهـ
و اینم نورای ورزشکآر من
قربون خــــآنوم بآکلآس خـــودم
نــــورا در حــــآل کمک به بـــ ـآغبون مهربــــون
___________________________________________________________________
تفــآوت نسل:
+ امـــــــروز نورآ سر میز نشسته و نآهآر میخوره بعدش میگه منم روزه ام
من: میگم آره خـــ ـآلهـ از صبح چیزی نخوردی پس روزه ی کلهـ گنجشکی گرفتی
نـــــورآ با عصبانیت یه قآشق غذا گذاشت تو دهنش و گفت: نخیر من روزه ام
من: بلهـ خـــآله شمآ روزه ایی حتما
+ وقتی من 6 سالم بود بآ شوق زیادی سحر بیدآر شدم و سحری خوردم تآ روزه بگیرم
صبح که از خوآب بیدآر شدم میخواستم برم دستشویی که مآمآن نـــورآ اومد و بهم گفت وقتی روزه
میگیری نه باید غذآ بخوری و نه آب و نه دستشویی بری اینطوری روزت بآطل میشه
من قیآفم این شکلی شد بعدش و رفتم دنبآل بآزی خودم تـا سر گرم بشم
یه کم صبر کردم و بعدش دیدم نمیتونم تحمل کنم رفتم که ...
این آجی ظآلم ما هم اونجا نشسته بود و هی میگفت بری روزت بآطل میشه
خدا میدونه من توی اون چند سآعت چی کشیدم تآ خآله م اومد خونمونو منو رآحت کــرد
این خوآهرِ مـــآ دآریم