نقاشی های تاریخی : )
چندوقت پیش که رفتیم خونه مامانجون بزرگ (مادر بزرگ مامان زهرا_ چون نورا به مامان من میگه مامانجون برای اینکه اشتباه نکنه بهش گفتیم که به ایشون بگه مامان بزرگ و بعد چون خودمون بهشون میگفتیم مامانجون نورا هردو رو با هم قاطی کرد و صداشون میکنه مامانجون بزرگ) با این صحنه مواجه شدم گویا عید که چند روزی اونجا بودیم نورا و با بچه های خاله ها نقاشی کشیده بودن و خودشون برده بودن توی حیاط و به شیشه ی پنجره ی اتاق زده بودن و این کاغذهای زرد و پاره شده نتیجه ی یک ماه و نیم آفتاب و بارون خوردنه و اون یکی برگه ای که سفیدتره واسه بچه ی خاله کوچیکست که اون روز بین بچه ها نبوده و بعدا که متوجه شده نقاشی کشیده و چسبونده کنار بقیه ی نقا...
نویسنده :
خاله ی نـــــــورا
19:37