روضه
سلام اول عذرخواهی میکنم بابتِ این مدتی که نتونستم اینجا رو آپ کنم،آخه امتحان داشتم... مامان جونی از 9 دی تا 13 دی روضه داشتن عکساش رو توی ادامه مطلب میزارم... روز چهارم روضه هامون بود که نورا اومد توی آشپزخونه و داشت بلند بلند حرف میزد مامان زهرا هم به نورا گفت که آروم تر حرف بزن زشته نورا اون روز زیادی سرحال نبود و ناراحت شد رفت و صندلی کوچیک آبی رنگش رو آورد و گذاشت گوشه ی آشپزخونه و پشت به ما نشست روی صندلی و دستش رو به حالت قهر گذاشت روی درِ کابینت و سرش رو به اون تکیه داد و آروم آروم و بیصدا با خودش حرف زد و دردُ دل کرد که مامان منو دعوا کرد، من دیگه دخترش نمیشم و.... مامان زهر...
نویسنده :
خاله ی نـــــــورا
20:23