دلــــم تنگتهـ .
امروز صبح صدآی زنگ گوشی از خــوآب بیدآرم کرد نهـ صدآی قشنگ تـــو... یآدم اومد که تو دیشب پیش
خآله هآ نخوآبیدی آخهـ میخواستین امروز بآ مآمآنی و بآبآیی برین تهــرآن
دیشب هر وقت از خــوآب بیــدآر میشدم دلم میخواست مثل این مدتی که شبآ پیش خآله میخوآبیدی و خونه
نمیرفتی پیشم بــآشی بعد من دستآی کوچولوتو بگیرم توی دستــآم بخوآبم یآ اینکه تو از خــوآب که بیدآر
شدی اول منــو صدآ بزنی بگی خـــآلهـ پآشو چقدر میخوآبی، بعدش بگی خــآلهـ پآشو از پنجــره ببین صبح
شده، ببین خــورشیــد خــآنومم بیــدآر شده اون وقت من وآست ضعف کنم و محکم بغلت کنــم و تو بگی واای
له شدم
امــروز صبح نبودی که بگی خآلهـ بآ میز سرسره واسم درست کن بعد که خسته شدی بگی سی دی
مآدآگآسکآر آ (یآ) آنشرلی آ تآم و جری آ تپلی وآسم بــزآر
الآن نشسته بودم و عکسآی بچگیتو میدیدم و کلی ذوق میکردم وآسهـ این مــروآریدآی نـــآزت
(15 اردیبهشت 89)
( اردیبهشت 89)
وآسهـ ی اون وقتآیی که هنوز نمیتونستی رآه بری و بآ کمک دستآی کوچولوت اینطوری رآه میرفتــی
(اردیبهشت 89)
وآسهـ ی خنده هــآی ملوست
(خردآد 89)
وآسهـ سلیقه ی خوشکلت و اولین انتخــاب لبآس وآسه ی خودت
خـــآلهـ بمیره و تو رو اینطوری بی حــآل نبینه
(تیر 89)
توی این عکس رفتیم مشهد ... یه شب رفته بودیم فروشگآه خرید کنیم و تو این بلوزی که تنته رو دیدی
وسط فروشگآه جیغ میزدی و به این بلوز اشآره میکردی وقتی بلوز رو دآدیم دستت اینقدر خوشحآل شده
بودی و میخندیدی و همه وآست ذوق کردیم آخهـ از وقتی رفته بودیم مشهد دندونآی کوچولت میخوآستن
زیآدتر بشن و تو دلت درد میکرد و تب شدید دآشتی همش گریه میکردی
وآسهـ ی خوآبیدنت و این چشمآی قشنگت
(خردآد 89)
دلــــم وآست تنگ شده نفســـــم
خــوش بگذره بهت