نـــــــــورانـــــــــورا، تا این لحظه: 15 سال و 27 روز سن داره

نـــــــــورا عزیز خالهـ !

دلــــم تنگتهـ .

1391/5/11 13:07
417 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح صدآی زنگ گوشی از خــوآب بیدآرم کرد نهـ صدآی قشنگ تـــو... یآدم اومد که تو دیشب پیش

خآله هآ نخوآبیدی آخهـ میخواستین امروز بآ مآمآنی و بآبآیی برین تهــرآن 

دیشب هر وقت از خــوآب بیــدآر میشدم دلم میخواست مثل این مدتی که شبآ پیش خآله میخوآبیدی و خونه

نمیرفتی پیشم بــآشی بعد من دستآی کوچولوتو بگیرم توی دستــآم بخوآبم یآ اینکه تو از خــوآب که بیدآر

شدی اول منــو صدآ بزنی بگی خـــآلهـ پآشو چقدر میخوآبی، بعدش بگی خــآلهـ پآشو از پنجــره ببین صبح

شده، ببین خــورشیــد خــآنومم بیــدآر شده اون وقت من وآست ضعف کنم و محکم بغلت کنــم و تو بگی واای

له شدمبغل

امــروز صبح نبودی که بگی خآلهـ بآ میز سرسره واسم درست کن بعد که خسته شدی بگی سی دی

مآدآگآسکآر  آ  (یآ) آنشرلی آ  تآم و جری  آ  تپلی وآسم بــزآر

الآن نشسته بودم و عکسآی بچگیتو میدیدم و کلی ذوق میکردم وآسهـ این مــروآریدآی نـــآزت

(15 اردیبهشت 89)

مروارید

( اردیبهشت 89)

1

 

وآسهـ ی اون وقتآیی که هنوز نمیتونستی رآه بری و بآ کمک دستآی کوچولوت اینطوری رآه میرفتــی 

(اردیبهشت 89)

2

 

وآسهـ ی خنده هــآی ملوست 

(خردآد 89)

3

 

وآسهـ سلیقه ی خوشکلت و اولین انتخــاب لبآس وآسه ی خودت

خـــآلهـ بمیره و تو رو اینطوری بی حــآل نبینهناراحت

(تیر 89)

4

توی این عکس رفتیم مشهد ... یه شب رفته بودیم فروشگآه خرید کنیم و تو این بلوزی که تنته رو دیدی

وسط فروشگآه جیغ میزدی و به این بلوز اشآره میکردی وقتی بلوز رو دآدیم دستت اینقدر خوشحآل شده

بودی و میخندیدی و همه وآست ذوق کردیم آخهـ از وقتی رفته بودیم مشهد دندونآی کوچولت میخوآستن

زیآدتر بشن و تو دلت درد میکرد و تب شدید دآشتی همش گریه میکردی

 

وآسهـ ی خوآبیدنت و این چشمآی قشنگت

(خردآد 89)

4

 

دلــــم وآست تنگ شده نفســـــم

خــوش بگذره بهتماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان فرنيا
11 مرداد 91 13:29
اخي خاله جون ناراحت نباش زود زود نورا جان برميگرده دوباره شيطونياش را شروع ميكنه ولي عجب عكسهايي را انتخاب كردي ان خنده هاش دل ادمو ميبرن


مرسی خـــآله جــون مهربــون
خاله مرمر
11 مرداد 91 15:32
فدا بشممممممممممم چقدر دخملم نانازه
خاله تو هم غصه نخور. ببین اینا با ما چه کردن
آخر عمری خل و چل شدیم از دست این فینگیلیا
اصلا ما عادت کردیم هر روز باشن و اذیتمون کنن و از دستشون کتک بخوریم
وقتی خوابه خیلی ملوسه، فقط باید آروم آروم بوسش کرد


خآله وآقعا قبول دآرم ...
اگه هر روز نبآشه اونم نورآ که اصلا خونشون نمیره مگر اینکه یکی از دوستآش بیآد اونجا... همیشه پیش مـآست
ولی وقتی کتک میخورم ازش عصبآنی میشم
مرسی
آتـــریــســا جــون
11 مرداد 91 22:31
آخــی چـه عـکـسـای نـازی اون عـکـس اولـیـه کـه تـو تـاب نـشـسـتـه خـیـلـی جـیـگـره


ایـشـالـلـه عـروسـش کـنـیـن



مرسی خــآله جون
الهه مامان روشا جون
12 مرداد 91 0:41
خاله جون ناراحت نباش نورا گلی زود زود میاد پیشتون.خیلی عکساش جالب بود.ماشالا از اول با مزه بوده.خدا حفظش کنه.


ممنونم
خاله مرمر
13 مرداد 91 14:37
نورآ هنوز بر نگشته؟
ای بی معرفت. کجا مونده؟ بیا دیگه ما هم دلمون تنگ شده


چرآ خـــآله یی ... برگشته