بدون عنوان
شب یلدا رو همگی خونه ی مامانجون (بابایی) نورا دعوت بودیم
اما نورا جونم 6 روز بود که تب داشت و سرمای سختی خورده بود وقبل از اینکه بیان خونه ی مامانجون
رفتن آزمایشگاه تا نورا جونم آزمایش خون بده آخه خانوم دکتر واسش آزمایش نوشته بود
اول که نورا جونم اومد حسابی تب داشت
ولی بعدش با خوردن هندونه تبش پایین اومد اما اینقدر بی حال بود که نتونستم ازش عکس بگیرم
اون شب خاله لاک زده بود و نورا میگفت منم لاک میخوام و خاله بهش قول داد که واسش یه لاک بخره
البتخه نورا درخواست 5 تا لاک داده بود و گفته بود که یکیش سورمه ای باشه، یکیش توسی تیره
و یه سبز، یه بنفش و یه قرمز ولی من فقط یه لاک خریدم واسش
امروز بعد از کلاسام رفتم واسه ی گل دخترم لاک خریدم
چندتا عکس میزارم از امشب که خاله واسه ی نورا لاک زد و 10 روز قبل که نفسم هنوز سرما نخورده بود
دست خاله و نورا.... البته من بعد از اینکه لاک زدم ظرف شستم و....
بعد هم نورا کلی ژستای خوشکل گرفت
الهی خاله بمیره که زیر چشمات گود افتاده و اینقدر ضعیف و لاغر شدی
اینم عکسای چند روز پیش
اینم سرآشپز کوچولو ی خاله